در این کتاب به نقل از دکتر ویلیام گلسر آمده است:
"ما هر کاری را که انجام میدهیم انتخاب میکنیم، هیچ کاری اتفاقی انجام نمیشود. ما فقط موقعی قربانی هستیم که انتخاب دیگری وجود نداشته باشد یا اگر هم وجود داشته به قدری دشوار باشد که فقط تعداد بسیار اندکی از مردم بتوانند آن را برگزینند. واقعیت درمانی بر پایۀ تئوری انتخاب ادعا میکند که اگرچه همگی ما محصول گذشتۀ خود هستیم، لزومی ندارد قربانی این گذشته باشیم، مگر این که خودمان چنین انتخاب کنیم. تمام فرایند مشاوره در پی کمک به مردم است تا انتخاب کنند قربانی نشوند یا به قربانی بودن خود ادامه ندهند."
این کتاب به چهار مفهوم مهم و اساسی به تفصیل پرداخته است:
تئوری انتخاب، واقعیت درمانی، مدیریت راهبرانه و مدرسۀ کیفی.
در بخش مدرسۀ کیفی با معیارهای این مدرسه و نحوۀ فعالیت آن ضمن مشارکت دادن والدین در امور مدرسه آشنا خواهیم شد.
این کتاب شامل منابع و کاربرگهایی است برای استفاده در تمام دورههای رسمی واقعیت درمانی، به ویژه دورههای دوم، چهارم و گواهینامه.
در همین رابطه:
--------------
برشهایی از این کتاب:
برش1:
اولین کلید واقعیت درمانی (صفحه 48)
در محیط مشاوره:
- صمیمی باشید
- فعالانه گوش دهید
- سراسیمه نشوید
- مطمئن باشید که میتوانید کمک کنید
- بیشتر روی زمان حال تمرکز کنید
- احساسات و فیزیولوژی را به عملها و فکرها ربط دهید
- هیچ بهانهای را نپذیرید
- تنبیه نکنید
- انتقاد نکنید
- از مراجعهکنندگان در برابر پیامدهای منطقی رفتارشان محافظت کنید.
------------------------
برش 2:
در مشاوره کپی پیست ممنوع! (صفحه 52)
نوع تکنیک به کار گرفته شده به ارزیابی درمانگر از شرایط مشاوره بستگی دارد.
از آنجا که شرایط مشاورهای هیچ وقت کاملا شبیه هم نیستند، یک تکنیک، تمرین یا فرآیند فقط به دلیل اینکه در یک شرایط به کار رفته هرگز به شرایط مشاورهای دیگری معرفی نمیشود.
-------------------------
برش 3:
ترازوی خود را روشن کنید! اول آگاهی سپس ارزیابی (صفحه55)
این پرسش را مطرح نمایید:
وقتی احساس . . . . . . . . . . به شما دست میدهد و در حال انجام دادن . . . . . . . . . . .هستید به چه چیزی فکر میکنید؟
دربارۀ فرق بین خودگویی موثر و ناموثر بحث کنید:
به خودتان چه میگویید؟
آیا گفتن چنین چیزی کمک میکند تا در مسیری که میخواهید حرکت کنید؟
--------------------------
برش4:
پنج دقیقه سرنوشتساز! (صفحه 72)
حفظ کردن طوطیوار اطلاعات فقط برای امتحان به درد دانشآموز میخورد.
مدرسه حتی از آنها نمیخواهد که دانشآموز دانش خود را پس از نمایش آن در برگه امتحان به یاد بسپارند.
گلسر از قول لینوس شخصیت فکاهی مصور نقل میکند تفاوت میان دانشآموز A و دانشآموز F در این است که دانشآموز A پنج دقیقه بعد از امتحان همه چیز را فراموش میکند و دانشآموز F پنج دقیقه قبل از آن!
--------------------------
برش 5:
طوطی یا تفکر ؟🦜 (صفحه 73)
بین حفظ کردن چند حقیقت کلیدی و رسیدن به درک صحیح از یک مطلب تفاوت زیادی وجود دارد.
تفاوت آن مثل غذا خوردن در یک رستوران مکزیکی و یک سال زندگی کردن در مکزیک است.
مثل تفاوت بین توانایی در جواب دادن به یک تست بلی خیر یا چند جوابی و توانایی در ارائه بحثی مهم درباره یک موضوع.
-----------------------------
برش 6:
"ژستهای موقرانه" قسمت اول (صفحه 93)
معتقدم که معلم خوب کسی است که عاشق یاد دادن باشد.
کسی که مدام نسبت به دنیایی که در آن زندگی میکند و دنیایی که درون او زندگی میکند، کنجکاو است.
در سال ۱۹۷۲، به عنوان یک فارغ التحصیل جدید در زادگاهم زلاندنو، دوست داشتم هر شغلی داشته باشم بجز معلمی، اما من عاشق آموختن بودم و دانش را مثل یک اسفنج جذب میکردم.
هر چیزی که تازه یاد میگرفتم، هم متلاشیام میکرد و هم به دنیایم شکل تازهای میداد.
آموختن، دردهایم را شفا میبخشید، تصوراتم را آزاد میکرد و به من اجازه میداد خودم را به روشهای جدیدی به دنیا عرضه کنم. من معلم شدم
----------------------
برش 7:
"ژستهای موقرانه" قسمت دوم (صفحه 93 و 94)
به نظر من، یک معلم خوب باید بتواند با شاگردانش ارتباط برقرار کند. با آنها به صورت قلب به قلب و نه مغز به مغز برخورد کند.
به عقیده من، او فقط موقعی میتواند با شاگردان ارتباط برقرار کند که بداند چگونه با خودش ارتباط برقرار کند.
فکر میکنم که باید بطور روزانه بهترینها را درون خودم پیدا کنم تا بتوانم به خوبی درس بدهم.
باور دادم که اگر بخواهم شیاطین درونیام را در بیرون کلاس بگذارم، باید با بدترینهای درونم، روابط نزدیکی داشته باشم.
معتقدم که یک معلم خوب، به ژست ترس خودش آگاه است. هر روز که درس میدهم، بیشتر یاد میگیرم که کی هستم، تا هنگام رویارویی با مسایل جزئی احساس شکست نکنم.
مثل تقلب کردن، جاماندن دانش آموز از اتوبوس، دوباره مداد یا کاغذ اضافی خواستن یا نیاز دوباره به دستشویی رفتن.
---------------------
برش 8:
"ژستهای موقرانه" قسمت سوم (صفحه 94)
معتقدم که یک معلم خوب، سرانجام یاد میگیرد به کودکی خوشآمد بگوید که ضامن انفجارش را میکشد، پا روی اعصابش میگذارد و دست آخر، یکی از ایرادهای کاملا نهفتهاش را برملا میکند.
اعتقاد دارم که یک معلم خوب، به ژست خشم خودش آگاه است.
شاگردی را به خاطر اشتباهش تنبیه نمیکند. او از جایزالخطا بودن خودش چیز یاد میگیرد.
یاد میگیرد به خودش بخندد. یک معلم خوب در کلاس درس یک انسان باقی میماند.
-------------------------
برش9:
"ژستهای موقرانه" قسمت چهارم (صفحه 95)
معتقدم که گوش دادن به شاگردانم، یک ژست موقرانه است.
- موقعیتی است که در آن بیشترین چیزها را درباره انعطافپذیری، درد و شجاعت میآموزم.
- موقعیتی است که در آن، فرصت فکر کردن به تواناییهایی که در هر شاگرد میبینم را دارم.
- موقعیتی است که در آن، فرصت دارم امیدی را که در تمام عمرم برای تحمل فرآیندهای معمولا دردناک یادگیری اندوختهام، نشان دهم.
- موقعیتی است که در آن حقیقت مهمتر از درست بودن است و در آخر موقعیتی است که مثل ولکرو، ژست در آن یکی از وسایل ارتباطی در چیزی به نام زندگی است.
-------------------
برش10:
"ژستهای موقرانه" قسمت پنجم (صفحه 99 و 100)
معتقدم که یک معلم خوب به مرور زمان تکامل مییابد. این تنها ژستها هستند که تغییر میکنند.
در سالهای اول تدریسم، بازدیدکنندگان کلاسم میپرسیدند: پس معلم کجاست؟
من معمولا با سر و رویی پر از چسب و رنگ یا با بغلی پر از ابزار آموزش ریاضی یک جایی در کلاس هستم.
کلاسهای درس من در مجموع خودگردانند. حالا پس از سی سال من مرئیتر میشوم.
معمولا با یکی از شاگردان فعلیام که مبتلا به اختلال عاطفی است، به گفتگوی صمیمانهای میپردازم.
-------------------
برش 11: (صفحه 139)
من فهرستی از آنچه در مدرسه به ما یاد نمیدهند را تهیه کردهام!
- آنها به ما یاد نمیدهند که چگونه کسی را دوست بداریم.
- آنها به ما یاد نمیدهند که چگونه در تنهایی از زندگی لذت ببریم.
- آنها به ما یاد نمیدهند که چگونه از کسی که دیگر دوستش نداریم جدا شویم.
- آنها به ما یاد نمیدهند که چگونه با کسی که در حال مرگ است حرف بزنیم.
- آنها به ما چیزی را که ارزش آموختن داشته باشد یاد نمیدهند!!!!
"نیل گیمن"